هم جنس و همسایه. (برهان) : بپرسیدش از دوستان کهن که بودند هم گوشه و هم سخن. فردوسی. گاهی به نشیبی شده همگوشۀ ماهی گاهی به فرازی شده برتر ز دوپیکر. ناصرخسرو. مگر نه مقرند دیوانت یکسر که تو خر نه همگوشۀ بومعینی. ناصرخسرو. جز عرصۀ بزم گهرآگین تو گردون همگوشه کجا یافت ره کاهکشان را؟ انوری
هم جنس و همسایه. (برهان) : بپرسیدش از دوستان کهن که بودند هم گوشه و هم سخن. فردوسی. گاهی به نشیبی شده همگوشۀ ماهی گاهی به فرازی شده برتر ز دوپیکر. ناصرخسرو. مگر نه مقرند دیوانْت یکسر که تو خر نه همگوشۀ بومعینی. ناصرخسرو. جز عرصۀ بزم گهرآگین تو گردون همگوشه کجا یافت ره کاهکشان را؟ انوری